-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 13:32
مثل پروازم، بدون بال. مثل دریام، بدون آب. مثل ساحل، بدون آفتاب. مثل شب، بدون ماه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 02:17
اینطوری شروع شد. دستش رو دراز کرد طرفم. گفتم : نه، خواهش می کنم ... نمی خوام بیای پیشم. ازت می ترسم. ولی ... وقتی دستاشو گرفتم از سردیشون بدنم لرزید. سرما از نوک انگشتاش وارد بدنم شد و من یخ زدم. اولش بودن باهاش خیلی سخت بود ولی بعد دیگه بهش عادت کردم. آدم به همه چیز عادت می کنه، حتی به تنهایی. حالا دیگه با هم مثل دو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 00:32
پارسال یه کفش سفید خریدم که کنارش خط های قرمز داشت. کفشم رو با خوشحالی پوشیدم و راه رفتم، به هر کسی که رسیدم ایستادم و بهش گفتم: اگه گفتی پیام کفش من برای آدما چیه؟ عشق، صلح و دوستی. قرمز برای اولی، سفید برای دومی و سومی. یه هفته نشد که روی سفیدی کفش من خط های سیاه افتاد و قرمزش چرک و کدر شد و هرچی سعی کردم با دستمال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 02:13
یه شب اینجوری شد : انقدر نخوابیدم که صبح شد. بعضی شبا اینجورین. انقدر بیدار می مونی که شب از رو می ره و صبح میاد. بعضی شبا یه جور دیگه ست: تو توی خوابی که سیاهی می ره و روشنی میاد. یه وقتایی خیلی طول می کشه تا صبح بیاد. ولی آخرش میاد. من ایمان دارم که میاد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 17:37
میشه بی غرور بود و راحت زندگی کرد. میشه هم مغرور بود و گاهی حسرت فرصتهای از دست رفته را خورد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 01:02
کاشکی می شد با جارو برقی ذهن رو گردگیری کرد. با وایتکس روح رو شست. با شیشه پاک کن چشما رو برق انداخت. با سیم ظرفشویی سیاهی های قلب رو پاک کرد....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1387 02:39
از ظرف خالی بوی میوه میاد از لواشک بوی خورشید از حوض بوی ماهی از اتاق خالی بوی تنهایی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 18:28
من می تونم گل رو زیر پاهام له کنم ولی محاله بتونم عطر اون رو تو هوا محو کنم...